جدول جو
جدول جو

معنی محمد انباری - جستجوی لغت در جدول جو

محمد انباری(اَمْ)
یا ابن الانباری، محمد بن عبدالکریم بن ابراهیم بن عبدالکریم سدیدالدوله. (469- 558 ه. ق.). فاضل و ادیب بود و در دستگاه خلفای عباسی در بغدادتقرب و مقام داشت. (از اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 919) ، دو زن را گویند که در نکاح یک مرد باشند، و هر یک از ایشان مر دیگری را انباغ باشد. (برهان قاطع) (هفت قلزم) (آنندراج) (از مؤید الفضلاء) (از شرفنامۀ منیری). ضره. (دهار) آموسنی. (ناظم الاطباء). وسنی. هوو. هبو. بنانج. (یادداشت مؤلف). بهندی سوکن نامند. (شرفنامۀ منیری). بهندی سوت گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به انباز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ حَمْ مَ دِ اَ)
میرزامحمد بن عبدالنبی بن عبدالصانع نیشابوری استرآبادی متولد اکبرآباد هند از اخباریان است. در 1198 هجری قمری به حجاز و عراق و ایران سفر کرد و نزد فتحعلی شاه تقربی یافت. مؤلفات بسیار دارد. علمای کربلا پس از تفسیق و تفجیر و تکفیر خون او را مباح کردند و فتوی به قتلش دادند و آخرالامر او و یک پسر و شاگردی از آن اورا به اقبح وجهی بقتل آوردند (1232 هجری قمری) و اسباب و اشیاء خانه او را غارت کردند. درباره اخباری آورده اند که وقتی فتحعلیشاه و سلطان روس در مقام مخاصمه برآمدند و اشپختر سردار روس بعضی از ولایات سرحدی را گرفت و به هر شهری میرسید خراب میکرد فتحعلیشاه را اضطراب حاصل شد. میرزامحمد اخباری که در طهران اقامت داشت نزد فتحعلیشاه رفت و گفت من سر اشپختر را چهل روزه برای تو به طهران حاضر می نمایم مشروط به اینکه مذهب مجتهدین را منسوخ و متروک سازی و بن و بیخ مجتهدین را قلع و قمع نمائی و مذهب اخباری را رواج دهی. فتحعلی شاه قبول کرد. میرزا محمد یک اربعین به ختم نشست و ترک حیوانی کرده و صورتی از موم درست نموده و در اثناء شمشیر به گردن آن صورت نواخت چون روز چهلم شد فتحعلیشاه بسلام عام نشست و سر اشپختر را همان روزبه حضور آوردند. سلطان با امناء دولت مشاورت نمود، اعیان دولت متعرض شدند که مذهب مجتهدین مذهبی است که از زمان ائمۀ هدی (ع) الی الاّن بوده و برحقند و مذهب اخباری مذهب نادر و ضعیفی است، و مربوط به زمان اول سلطنت قاجار است مردمان را نمیتوان از مذهب برگردانید و این شاید مایۀ اختلال حال و دولت سلطان شود علاوه بسا باشد که میرزا محمد از شما نقاری پیدا کند وبا خصم شما ساختگی کند و با شما همان معامله نماید که با اشپختر روسی نمود، مصلحت آن است که به او خرجی داده و معذرت از او خواسته حکم بفرمائید به عتبات رفته در آنجاها سکنی نماید که وجود چنین کسی در پایتخت مصلحت دولت نیست و سلطان این رأی را پذیرفت. رجوع به ریحانهالادب ج 1 ص 85 و تاریخ ادبیات براون ج 4 ترجمه رشیدیاسمی صص 243- 244 و نامۀ دانشوران ج 5 ص 14 و روضات الجنات ص 653 و امامیه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ حُ سَ)
دهی است از دهستان منگره بخش اندیمشک شهرستان دزفول با 100 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ حَمْ مَ)
قاسم بن محمد بن بشار انباری. از مردم انبار پدر محمد بن القاسم. و قاسم از سلمه بن عاصم و امثال او از اصحاب فرّا، و جماعتی از لغویین ادب فراگرفته و وی یکی از اخباریان است و او راست: کتاب خلق الانسان. کتاب خلق الفرس. کتاب الامثال. کتاب المقصور و الممدود. کتاب المذکر و المؤنث. کتاب غریب الحدیث. (ابن الندیم). و یاقوت از شیوخ او ابوعکرمه الضبی را نیز نام میبرد. وفات او به غرّۀ صفر 304 هجری قمری بوده است، و ثابت بن سنان گوید: در صفر 305 و یاقوت آردکه این تاریخ اخیر را از خط ثابت نقل کردم. و بر کتب او بنقل از ابن الندیم، کتاب شرح السبع الطوال را می افزاید و می گوید: این کتاب را ابوغالب بن بشران از علی بن کردان و او از ابی بکر احمد بن محمد بن الجراح الخراز و او از ابی بکر و او از پدر خود روایت کرده است.و باز یاقوت قطعۀ زیرین را از شعر او نقل میکند:
انی بأحکام النجوم مکذب
و لمدعیها لائم و مؤنّب
الغیب یعلمه المهیمن وحده
و عن الخلائق اجمعین مغیّب
اﷲ یعطی و هو یمنع قادراً
فمن المنجم ویحه و الکوکب.
و در فهرستی که وزیر کامل ابوالقاسم مغربی بر آن افزوده است و لکن در خود الفهرست بخط مصنف (یعنی ابن الندیم) ندیده ام یا فراموش کرده ام آمده است که ابوعمر الزاهد گوید: از ابومحمد انباری شنیدم که گفت آنگاه که من به بغداد رفتم و پسرم محمد صغیر بود و خانه نداشتم ثعلب مرا نزد طایفه ای که بنام بنوبدر معروف بودند فرستاد و آنان مرا چیزی دادند که کفایت احتیاج من نمیکرد و در آنجا ذکر کتاب العین میرفت من گفتم من آن کتاب را دارم گفتند بچند فروشی گفتم پنجاه دینار گفتند خریم اگر ثعلب ما را مطمئن کند که کتاب از خلیل است گفتم اگر اطمینان ندهد گفتند به بیست دینار خریم. پس بفور نزد ابوالعباس (ثعلب) شدم و گفتم ای سیدی مرا پنجاه دینار عطا ده گفت همانا دیوانه شدستی گفتم نه از مال خویش و قصّه تمام بگفتم گفت خواهی دروغ گویم گفتم حاشا لیکن تو ما راگفتی که خلیل چون باب العین به پایان رسانید درگذشت چون ما بحکومت نزد تو آئیم دست برآن جزء کتاب که ازانتساب آن به خلیل به یقینی نه و بگوی این خلیل راست. گفت یعنی بازار گرمی کنم گفتم آری. گفت بیاورشان و بنوبدر پگاه نزد وی رفته بودند و من دیرترک رسیدم پس کتاب بیرون کردند و بدست وی دادند و پرسیدند آیا این کتاب خلیل راست یا نه او کتاب را بگشود تا میانۀ باب العین و گفت این کلام خلیل است -انتهی. و معلوم است که توریه در اخلاق ایرانیان هیچگاه نبوده و راست گوئی از صفات ممیزۀ آنان است و چنانکه یاقوت نیز متوجه بوده این حکایت از ابن الندیم نیست و برساختۀ وزیر مغربی است. رجوع به معجم الأدباء یاقوت چ مارگلیوث ج 6 ص 196 شود
لغت نامه دهخدا